سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز صبح می خواستم برم نماز و قبلش مامان گفت خب صبر کن خواهرت که اومد با شوهرش برو اما قبل از اینکه خواهرم وارد خونه بشه دامادم گاز ماشین رو کشید و رفت دنبال داداشم و رفتن!! اونقدره اعصابم خورد شد که تا حالا هم همین جوری ادامه داره چون یه ده دقیقه بعدش داداشم زنگ زد که کجایی؟ نمازی؟ بچه رو بگیر اومده زنونه؟!!!!

اخ حرصم گرفت گفتم کجا باید باشم؟ گفت نماز مگه نیستی؟ گفتم اگه باید نماز باشم پس چرا من رو سوار نکردید؟ گفت یادم نبود؟!!

 تو دلم گفت فقط موقع "کار داشتن" یادم هستین!




موبایل

فال حافظ

دانلود

خرید اینترنتی