غذا درست شده به اندازه سه نفر و حتی شاید کمتر اون موقع سرظهر خواهرم میاد که بودم بازار طول کشید اومدم اینجا
اعصابم خورد شد و گفتم خب زودتر زنگ بزن
گفت نه نمیدونستم میام
میگم وقتی دیدی نمی رسی بری خونه خب همون موقع زنگ میزدی
میگه خب مگه چیه؟! نون هست دیگه
میگم نون بخوره شوهرت!
میگه مگه خونه مادرشوهرم همیشه پلو هست
میگم اون اینطوریه چه ربطی داره!
یادم رفت همون موقع بهش بگم خب ما هم زن داداشمون باشه اگه غذا کم باشه خجالت نمی کشیم اما وقتی مهمونت مرد هست و اون هم داماد ادم سختشه خجالت میکشه
مامانم هم خوشحاله که دختر شوهر داده یک خونه داری بلد نیست دخترش
خب همین نونی که میخواستی اینجا بخوری خونه یه چیز درست می کردی می خوردی عیبی داشت؟!
همون یک خطی که این بالا نوشتم رو بهش گفتم قهر کرد و رفت سیاست هم نداره جلوی شوهرش ابروداری کنه!
حالا مامانم هم برای من ابرو نازک می کنه که چرا به دخترش حرف زدم حالا خودش همیشه بهش میگه اما من نباید چیزی بگم
همین کارها رو کردی که لوس بار اوردی و هیچی بلد نیست و تا مادرشوهرش یه چیزی بگه قهر می کنه حالا شانس اورده شوهر خوش اخلاقی داره وگرنه کی میخواست با این اخلاقش زندگی کنه؟!
نظر