سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز به یکی از دانش اموزان خوبم منفی دادم.
اونقدر بهش برخورد.
من بیشتر از خودش ناراحت شدم.
سرسنگین بود باهام.
اگه یکی دیگه بود شاید من بیشتر از خودش کم محلی می کردم.
اما تحمل ناراحتی این شاگردم رو نداشتم.
حالا دوباره که دیدمشون بهشون میگم که اگه دخترهای خوبی باشند روی این منفی یه منفی عمودی میاد و میشه مثبت
مثبتی که مثبت نیست فقط هست واسه اینکه منفی هم نباشه اما نشونه ی اینکه روزی منفی بود رو همیشه داره
مثل ماجرای پدری که به بچه اش گفت هر بار کسی رو ناراحت کردی میخی به دیوار بزن بعد از مدتی به پسرش گفت هر بار که تونستی از کسی که ناراحتش کردی معذرت خواهی کنی میخی رو در بیار
یک روزی همه میخ ها برداشته شدند اما جای سوراخ ها برای همیشه روی دیوار موند!!




خیلی خوبه که هر روز که وارد مدیریت وبلاگت میشی یک نظر خوانده نشده ببینی.
ممنون از دوستی که لطفش رو بی دریغ نثارم می کنه.
بعضی مواقع این دوستی های مجازی ، صمیمیت و صداقتش بیشتر از دنیای حقیقیست.
اینکه یکی بدون اینکه بشناستت، راهنماییت می کنه، دلداریت میده، تشویقت می کنه، یک دنیا ارزش داره.
یک دنیا ممنون از اینکه میای ، می بینی  و راهنماییم می کنی

* این پست مخاطب خاص دارد.




امروز بالاخره با رئیسم صحبت کردم گفتم که یکی دیگه رو سرگروه کنه گفتم که تو مدرسه مفیدتر هستم گفتم که الان تجربه ام کم هست گفتم که سه تا اقا هستند و خودشون سرگروه باشند راحتر هستند گفتم...
گفت حالا امسال رو باش
گفت که این دفعه که رفتی بازدید همه رو "عالی" بزن مهم نیست که!!
گفت اون معلم از پایه با مدیر مشکل داشت ظاهرا دنبال بهانه میگشت برای دعوا
گفت که تجربه کسب می کنی
گفتم تا من تجربه کسب کنم کلی خرابکاری کردم
به هرحال راضیم کرد که بمونم
البته مجبورم چون انتخاب دیگری که ندارم
نمی دونم شاید بیشتر پافشاری میکردم قبول می کرد
گفتم شاید درست نباشه تو دردسر بندازمش
راحت شدم از این که گفتم
حداقلش این هست که سال بعد من رو سرگروه نمی کنند!!
تازه مجوز هم داد که به همه عالی بدم فردا گیر نمیده که چرا اینطوری نمره دادی!
فقط میمونه مشکل جلسه گروه!! که دو تای دیگه مونده




امروز رفتیم بازدید یک مدرسه پسرونه
چشمتون روز بد نبینه
زنگ تفریح که خورد و معلم ها اومدن معاون گفت صحبتی دارین معلمها هم اومدن
من هم ای کاش این دهن رو باز نمیکردم که بگم هیچ کدوم طرح درس نداشتن
از اون طرف مدیر هم نمی دونم چی گفت
یکی از این معلمها هم جوش اورد و جواب داد و این گفت و اون گفت و دعوا شد!!
حالا داشتم خودم رو لعنت میفرستادم چرا حرف زدی
اخر همون معاون اول ماجرا که خیلی اروم و با طمانینه حرف میزنه اومد وسط ماجرا و اونقدر به نرمی حرف زد که هر دو طرف رو اروم کرد خوش به حالش به خاطر این هنر خوب حرف زدن
ظاهرا داستانمون Happy end بود و معلمه رفت مدیر رو بوس داد و ظاهرا ختم به خیر شد.
دعوای یکطرفه مدیر با معلم رو دیده بودم اما دعوای دو طرفه بین مدیر و معلم رو ندیده بودم!
اونقدر هم تو این دعواها و بحث ها استرس میگیرم
میخوام فردا برم پیش رئیسم و بگم اگه بشه من رو از سرگروهی عزل کنه!!!
خدا کنه بشه
بابا سرگروه باید از بقیه بلد تر باشه تجربه اش بیشتر باشه اصلا باید مرد باشه بدونه کی چی باید بگه نه یک دختر مجرد ترسو و که حرف زدن هم بلد نیست و تازه سابقه کاریش هم از بقیه کمتره!!


چهارشنبه 90/9/2
نظر


دیشب ظاهرا شروع یک سرماخوردگی سخت بود و حالم خیلی بد بود
دیگه همه چیز دست به دست هم داد تا اشکم دربیاد
میگن تو حالت بیماری دعای آدم مستجاب میشه
من دعام رو کردم دیگه دست خداست که اجابت کنه و یا نکنه
چون جز دعا کار دیگه ای از دستم برنمیاد
دیروز روز آخر چله گروهی برای یکی از دوستام بود
خدایا جز تو هیچ کسی رو نداریم
دیگه همه ناامید شدند
بس نیست
زخم زبون بس نیست
همون اول گفتم به بدی دعاکننده نگاه نکن خوبی خودت رو ببین و بده
منتظریم




موبایل

فال حافظ

دانلود

خرید اینترنتی